English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (5036 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
I made a mistake . I was wrong. U من اشتباه کردم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
i am & out U پنج لیره اشتباه حساب کردم
I stand corrected. U من اشتباه کردم. [همه چیز را که گفتم پس می گیرم.]
Other Matches
What have I done to offend you? U من چه کارت کردم؟ [من چطور تو را دلخور کردم؟]
range error U اشتباه در تخمین دریایی اشتباه بردی اشتباه برد
glitch U یک اشتباه کوچک که باعث ایجاد اشتباه در انتقال اطلاعات میشود
glitches U یک اشتباه کوچک که باعث ایجاد اشتباه در انتقال اطلاعات میشود
out of place <idiom> U درجایی اشتباه ،درزمان اشتباه بودن
I was keeping my fingers crossed . U خدا خدا می کردم ( دعامی کردم )
I consider that a mistake. [I regard that as a mistake.] U این به نظر من اشتباه است. [این را من اشتباه بحساب می آورم.]
i asked him a question U پرسشی از او کردم
It slipped my mind. U آن را فراموش کردم.
iwas late U دیر کردم
I am freezing ( to death) . U از سرمایخ کردم
I am late. U من دیر کردم.
the trusty is that i forgot it U فراموش کردم
eureka U >من کشف کردم <
i knocked at the door U دق الباب کردم
i hid my self U را پنهان کردم
I've run out of petrol. بنزین تمام کردم.
Much as I tried , I couldnt do it . I simply couldnt do it . U هر چه سعی کردم نشد
I invited her to lunch . I stood her a lunch . U ناهار مهمانش کردم
What have I done to offend you? U من چطور تو را ناراحت کردم؟
I incurred a heavy loss. U ضرر زیادی کردم
i a the beauties of nature U من از زیبائیهای طبیعت حظ کردم
i made him go U او راوادار به رفتن کردم
i profited by his advice از نظر او استفاده کردم
i made him go U او را وادار کردم برود
i had a quiet read U فرصت پیدا کردم
i forgot all about it U به کلی فراموش کردم
i did that of my own free will U این کار را کردم
i am through with my work U ازکارفراغت پیدا کردم
I have a reservation. من قبلا رزرو کردم.
i was too indulgent to him U زیاد به او گذشت کردم
i managed to do it U ان کار را درست کردم
I stayed up reading until midnight. U تا نصف شب بیدارماندم ومطالعه کردم
I thought so. U منم همینطور فکر کردم.
If I find the time . U اگر وقت کنم ( کردم )
I was a fool ( naïve enough) to believe her . U من را بگه که حرفهایش را باور کردم
I sent him packing. U دست به سرش کردم. [اصطلاح]
the two books are a like با هردو یک جور معامله کردم
Since I left school. U ازوقتیکه مدرسه را ترک کردم
the trusty is that i forgot it U حقیقا امراینست که فراموش کردم
i did all in my power U انچه در توانم بود کردم
i repaid his kindress in kind U مهربانی او را عینا` تلافی کردم
I had a long talk with him. U با ایشان مفصلا" صحبت کردم
i saw him off the premises U کردم تا ازعمارت بیرون رفت
i did my best U منتهای کوشش خود را کردم
I have entangled myself with the banks . U خودم را گرفتار بانک ها کردم
i provided for his safety U وسائل سلامت او را فراهم کردم
i stated the facts U چگونگی را بدانسان که بودبیان کردم
Whichever way I did it ,It came out(turned out)wrong. U هر طور کردم غلط درآمد
i did it only for your sake U تنها به خاطرشما این کار را کردم
i did it for show U برای نمایش یا فاهر ان کاررا کردم
i made him my proxy U او رااز جانب خود وکیل کردم
i gave up the idea U ازان خیال صرف نظر کردم
Upon reflection , I realized that … U دوباره که فکر کردم متوجه شدم که ...
i waved him nearer U با دست اشاره کردم که نزدیکتر بیا
I found a hair in the soup . U توی سوپ یک موبود (پیدا کردم )
I weighed myself today . U امروز خودم را کشیدم ( وزن کردم )
I have settled all my accounts. همه حساب هایم را صاف کردم
I reckoned him as my friend. U اورا دوست خود حساب می کردم
I stayed in concealment until the danger passed. U خودم را پنهان کردم با خطر گذشت
I had a hell of a time to fix the engine. U پدرم درآمد موتور رادرست کردم
I've shoveled snow all the morning. U من تمام صبح برف پارو کردم.
datum error U اشتباه سطح مبنای ارتفاع اشتباه سطح مبنای اب دریا
i owe for all my books U پول همه کتابهای خود راقرض کردم
I areraged six hours a day. روی هم رفته روزی شش ساعت کار کردم.
I stamped on the spider . U عنکبوت رابا پایم کوبیدم ( وله کردم )
I expended all my capital on equipment. U تمام سرمایه ام راصرف خرید لوازم کردم
I played every trick in the book . U هر کلکی را که فکر کنی سوار کردم ( زدم )
I ran away lest I should be seen . U فرار کردم رفتم که مبادا دیده بشوم
I shared out the money among four persons. U پول را بین چهار نفر قسمت کردم
Did I say anything different? U مگر من چیز دیگری گفتم [ادعا کردم] ؟
delivery error U اشتباه پرتاب اشتباه در سیستم پرتاب
I accidentally locked myself out of the house. U من به طور تصادفی خانه ام را روی خودم قفل کردم.
I have thought long and hard about it. U خیلی عمیق و دراز مدت درباره اش فکر کردم.
I have been deceived in you . U درمورد تو گول خورده بودم ( آن نبودی که فکر می کردم )
I was a thoussand tomans out of pocket in that transaction. U د رآن معامله هزارتومان هم از جیب دادم ( ضرر کردم )
The news shocked me. U این خبر مرا تکان داد (هول کردم )
i lost my a U دار و ندار خود را گم کردم همه چیز از دستم رفت
i thanked him for his trouble U برای زحمتی که کشیده بود ازاو سپاس گزاری کردم
Short of replacing the engine, I have tried everything to fix the car. U به غیر از تعویض موتور برای تعمیر ماشین من همه کاری را تلاش کردم .
I worked ten hours a day this week and my boss bit my head off for not doing my share of the work! U من این هفته روزی ده ساعت کار کردم، اما رئیسم بخاطر کم کاری توبیخم کرد!
What should I do when I get the following message: The connection to the server has failed U چکاری لازم هست انجام بدهم وقتی که پیغام زیر را دریافت کردم: ارتباط با سرور میسر نمیباشد؟
i thought of you U جای شما را خالی کردم همواره فکر شما را میکردم
mistaking U اشتباه
error U اشتباه
mistakes U اشتباه
errors U اشتباه
wrong U اشتباه
wronging U اشتباه
wrongs U اشتباه
mistake U اشتباه
fumbles U اشتباه
snafu U اشتباه
errancy U اشتباه
mistakenness U اشتباه
fumbled U اشتباه
fumble U اشتباه
overseen U در اشتباه
trips U اشتباه
tripped U اشتباه
trip U اشتباه
incorrectness U اشتباه
to put one in the wrong U اشتباه
lap sus U اشتباه
jeofail U اشتباه
mix up U اشتباه
mix-up U اشتباه
mix-ups U اشتباه
discrepancy U اشتباه
barratry U اشتباه
faux pas U اشتباه
clanger U اشتباه
inerrant U بی اشتباه
fallacy U اشتباه
goofs U اشتباه
goofing U اشتباه
goofed U اشتباه
goof U اشتباه
fallacies U اشتباه
flounders U اشتباه
in error <adj.> U اشتباه
floundering U اشتباه
floundered U اشتباه
flounder U اشتباه
false <adj.> U اشتباه
faults U اشتباه
faulted U اشتباه
fault U اشتباه
i attmpted to sing U کوشش کردم که بخوانم خواستم بخوانم
spuriously <adv.> U بصورت اشتباه
by accident <adv.> U بصورت اشتباه
unintentionally <adv.> U بصورت اشتباه
inadvertently <adv.> U بصورت اشتباه
misguidely U از روی اشتباه
by accident <adv.> U بطور اشتباه
inadvertently <adv.> U بطور اشتباه
unintentionally <adv.> U بطور اشتباه
by a mistake <adv.> U بصورت اشتباه
syntax error U اشتباه ترکیبی
spuriously <adv.> U بطور اشتباه
by mistake <adv.> U بصورت اشتباه
as a result of a mistake <adv.> U بصورت اشتباه
mistakenness U در اشتباه بودن
miscue U اشتباه کردن
mils trip U اشتباه میلیمی
metachronism U اشتباه تاریخی
unmistakable U خالی از اشتباه
malentendu U اشتباه فهمیدن
lapsus memoriac U اشتباه یا لغزش
lapsus linguac U اشتباه لپی
typo U اشتباه تایپی
to goof up [American E] U اشتباه کردن
typing error U اشتباه تایپی
you are mistaken U در اشتباه هستید
faultily <adv.> U بطور اشتباه
incorrectly <adv.> U بصورت اشتباه
phonily <adv.> U بصورت اشتباه
to read wrong U اشتباه [ی] خواندن
wrongly <adv.> U بصورت اشتباه
faultily <adv.> U بصورت اشتباه
wrongly <adv.> U بطور اشتباه
phonily <adv.> U بطور اشتباه
falsely <adv.> U بطور اشتباه
make a mistake <idiom> U اشتباه کردن
trip up <idiom> U اشتباه کردن
falsely <adv.> U بصورت اشتباه
incorrectly <adv.> U بطور اشتباه
off the beam <idiom> U اشتباه ،خطا
to set U از اشتباه دراوردن
parachronism U اشتباه تاریخی
slip of the tongue <idiom> U اشتباه لپی
miswrite U اشتباه نوشتن
mistaken party U اشتباه کننده
mistake of law U اشتباه حکمی
mistake of fact U اشتباه موضوعی
mistakable U قابل اشتباه
misstep U اشتباه درقضاوت
peccant U اشتباه کار
probable error U اشتباه احتمالی
professional misconduct U اشتباه حرفهای
to put wise U از اشتباه دراوردن
to make an error U اشتباه کردن
to make a mistake U اشتباه کردن
by mistake <adv.> U بطور اشتباه
by a mistake <adv.> U بطور اشتباه
systematic error U اشتباه سیستماتیک
as a result of a mistake <adv.> U بطور اشتباه
misplay U بازی اشتباه
blooper U اشتباه احمقانه
faults U تقصیر اشتباه
faulted U تقصیر اشتباه
fault U تقصیر اشتباه
blunders U اشتباه کردن
misprints U اشتباه چاپی
blunders U اشتباه لپی
blunders U اشتباه بزرگ
blundering U اشتباه کردن
blundering U اشتباه لپی
blundering U اشتباه بزرگ
bedlam U اشتباه شدید
Recent search history Forum search
1دریافت کردم
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
3in rell with god
1nternal brand management of destination brands: Exploring the roles of destination management organisations and operators
2In order to be interesting you have to be mean
2In order to be interesting you have to be mean
1i was rebelling now
1i had to see for myself
1i carried her the rest of the way
1جداسازی سلول‌های‌سرطانی‌گردشی به کمک افزایش حجم ناشی از تابش لیزر به سلول های حاوی نانوذرات طلا
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com